پیامبر اسلام بعد از درگیریهای متعددی که با کفار قریش داشت یک روز به ناگاه تصمیم گرفت که بدون سلاح به همراه یارانش و به قصد حج به سوی مکه حرکت کند. خیلی از مسلمانان از این حرکت برآشفتند، چون کفار قریش آنان را در مدینه هم راحت نمیگذاشتند چه برسد به اینکه آنها الان قصد داشتند بدون سلاح به مرکز حکومت کفر وارد شوند. اما کفار قریش به خاطر حفظ وجههی خود هم که شده نمیتوانستند افرادی را که به قصد حج به مکه میآیند مورد هجمه قرار دهند، و این را پیامبر خوب میدانست. ولی آنها بالاخره در نزدیکیهای مکه جلوی حرکت کاروان پیامبر را گرفتند. بعد از مذاکرات فراوانی که بین پیامبر و کفار قریش انجام گرفت، وی دست به عمل عجیبی زد که با روحیهی انقلابی او و پیروانش سازگار نبود. آری حضرت محمد (ص) پیمان صلحی را امضا کرد که مفاد آن برای برخی مسلمانان کم بصیرت غیر قابل قبول...
دبی در ماه گذشته نیز به دلیل ادامه واردات میعانات گازی (نوعی نفت بسیار سبک و مرغوب) از ایران به شدت از سوی آمریکا مورد انتقاد قرار گرفته بود.
آمارهای جدید نشان می دهند ایران از فهرست کشورهای دارای بالاترین میزان مبادلات بازرگانی با دبی خارج شده است.
به گزارش عصر ایران به نقل از روزنامه سعودی الاقتصادیه، براساس جدیدترین آمار رسمی گمرک دبی درباره ماه ژوئیه گذشته (تیر - مرداد) حجم تجارت خارجی غیرنفتی دبی در این ماه به 99 میلیارد درهم رسید.
در سال های اخیر بارها رسانه های خارجی گفته بودند در سایه تحریم ها علیه تهران، دبی هم اکنون در نقش واسطه تجاری میان ایران و طرف های بازرگانی اش نقش ایفا می کند...
کاپیتان هوشنگ شهبازی که سال پیش هواپیمای بویینگ ۷۲۷ را در راه بازگشت از مسکو به مقصد تهران، بدون باز شدن چرخ جلو و بدون حادثه بر زمین نشاند میگوید که بیش از سه ماه است که بدون دریافت هیچگونه حقوق بازنشستگی خانهنشین شده است...
71 سال پيش در سومين روز شهريور ماه سال 1320 (هجري – ش) كشور ايران مورد حمله متفقين قرار گرفت. ارتش ايران گرچه دهها نفر شهيد داد اما نتوانست در برابر ارتشهای قدرتمند شرق و غرب مقاومت كند و به سرعت متلاشي شد. روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب وارد ايران شدند، و شد آنچه نبايد میشد. در مورد اين واقعه مورخين و سياسيون مطالب زيادي گفته و نوشتهاند و من قصد ندارم آنها را تكرار كنم. بنده شخصاً به واسطهی علاقهای كه به مسائل تاريخي دارم با هر پيرمرد و پيرزني كه همنشین بودهام سعي کردهام خاطرات تاريخي آنها را در ذهنم ثبت كنم، خاطراتي كه در هيچ كتابي نمیتوان يافت.
در آن زمان منطقه آذربايجان به اشغال روسها در آمد و...
با توجه به اینکه بنده جزو آن دسته از افرادی هستم که زندگی دانشجویی در دوران خاتمی و احمدی نژاد را تجربه کردهام، قصد دارم در این مقاله مقایسهای منصفانه بین دو دوران داشته باشم.
اوایل ریاست جمهوری آقای خاتمی با توسعهی سیاسی همراه بود. در آن دوران اوضاع دانشگاه چنان با سیاست در آمیخته بود که یک دانشجو وقتی به سال دوم-سوم میرسید تبدیل به یک سیاستمدار حرفهای میشد. وقتی سخنرانیهای بلیغ و کوبندهی بچههای آن دوران را به یاد میآورم، باورم نمیشود که آنها دانشجوی دورهی کارشناسی دانشگاه بودهاند. آنها آنچنان از اصطلاحات پیچیدهی سیاسی در سخنرانیهای خود استفاده میکردند که انسان گمان میکرد با یک رئیس حزب یا یک وزیر طرف است. اتحاد و هوشیاری سیاسی دانشجویان هم مثال زدنی بود، به طوری که تجمعات دانشجویی بارها معادلات سیاسی کشور را به هم زده بود؛ خاطرم هست که فقط به خاطر پیدا شدن شپش در غذای دانشجویان، چنان شورشی در دانشگاه به راه انداختیم که...
میدان انقلاب اسلامی تهران و مجسمه آن که در عین سادگی و بی ریایی در بر دارنده مفاهیم بلندی بود و نقش امام راحل بر آن قرار داشت و همچنین به همراه مشتی گره کرده که نشان از پایداری اسلامی را تداعی میکرد، در اردیبهشت ماه سال 89 با سازه ای عجیب جایگزین شد.
این میدان فقط متعلق به تهرانی ها نیست و میدانیست متعلق به همه ایرانیان و ....
گرچه مسئولين جمهوري اسلامي هميشه از موفقیتها و فتح و فتوحاتشان دم میزنند اما بايد گفت در يك جا به طور كامل قافيه را باختهاند. واقعيت آن است كه ايران در عرصهی سياست بینالملل و روابط با ساير كشورها به يك بازندهی بزرگ تبديل شده است. گرچه در گذشته كشور ما هزینههای زيادي براي ارتباط و نفوذ در برخي كشورها صرف كرده و در اين راه به موفقیتهای خوبي نيز دست يافته بود، اما سستي و بي مبالاتیهای سالهای بعد باعث شد كه اين حوزههای نفوذ را به تدريج از دست بدهيم. به طور مثال ايران اولين كشوري بود كه در جنگ بوسني براي مسلمانان بوسني كمك نظامي و تداركاتي فرستاد، حتي چند نيروي نظامي ما در آنجا به شهادت رسيدند. اما ضعف ديپلماسي ما باعث شده كه اكنون ما رابطهای بسيار ضعيف با اين كشور داشته باشيم. همين وضعيت براي كردهاي منطقهی كردستان عراق نيز صادق است؛ ايران هزینهی زيادي براي حمايت از كردهاي عراق در زمان صدام حسين پرداخت نمود، و حتي كردهاي بارزاني مدتها به عنوان پناهندهی جنگي در ايران زندگي میکردند. اما اكنون منطقهی كردستان عراق تبديل به حياط خلوت اسرائيل شده و تروریستهای موساد در اردوگاههای اين اقليم آموزش ديده به داخل ايران نفوذ میکنند. كشور افغانستان اكنون به مهمترین متحد آمريكا در منطقه تبديل شده و تمام کمکهای ايران را به فراموشي سپرده است. آنان فراموش کردهاند كه هم در زمان جنگ با شوروي و هم در دوران جنگ داخلي اين ايران بود كه به ياري آنان میشتافت. اين در حالي است كه زمزمههای خيانت گروه حماس در فلسطين و پيوستن آنها به اردوگاه مصر و عربستان آرام آرام به گوش رسيده، كشورهاي با نفوذي چون برزيل و تركيه هم به تدريج از جرگهی كشورهاي دوست ايران فاصله میگیرند...
تمامي اين نشانهها حاكي از ورشكستگي سياست خارجي ايران بوده و هيچ نشاني از بهبودي اين روند به چشم نمیخورد. بنابراين انتظار میرود در آينده نيز كشور ما در صحنه بینالملل منزویتر و تنهاتر از گذشته شده به سوي نا کجا آباد پيش رود.
انتشار نتايج سرشماري نفوس و مسكن سال 90 پيامدهاي فراواني داشت. اما كاهش شديد رشد جمعيت كشور مقولهای بود كه بيش از همه نگرانیها را در پي داشت. اين آمارها نشان میدهد كه متولدين دههی 60 كه آسیبهای فراواني از انقلاب و جنگ دیدهاند، طي يك حركت خودجوش تصميم به انقراض نسل خود گرفتهاند. اين نسل كه هميشه از مدرسه گرفته تا دانشگاه و اشتغال و مسكن با كمبود و مشكلات فراوان روبرو بوده، در جامعه به «نسل سوخته» معروف است.
نتايج اين سرشماري نشان میدهد كه براي اولين بار در تاريخ كشور، تعداد فرزندان يك نسل كمتر از تعداد والدينشان شده است. يعني متولدين دههی 60 يا ازدواج نکردهاند و يا اگر هم ازدواج کردهاند، به ازای هر خانوار فقط يك فرزند به دنيا آوردهاند. اين حركت باعث معكوس شدن هرم جمعيتي شده و در مدتي كوتاه تعداد جمعيت فعال كشور را به شدت كاهش خواهد داد. در واقع نسل سوختهی كشور در يك حركت انتحاري قصد دارد انتقام تمام ناملايمات و کاستیهایی كه متحمل شده است را از جامعه و دولتمردان بگيرد. زماني كه اين نسل سوخته در دوران كهن سالیاش، در به در، به دنبال يافتن جاي خالي در خانههای سالمندان است، با كمال مسرت شاهد خواهد بود كه چگونه جامعه در يافتن نيروي كار جوان به مشكل برخورده است. وقتي دولت مجبور به وارد كردن معلم چيني شود تا كمبود كادر آموزش و پرورش را تأمین كند، آنموقع است كه قدر جوانان مظلوم دههی 60 را خواهد فهميد. جواناني كه زماني براي يافتن شغلي با حقوق ناچيز منت هر كس و ناكسي را میکشیدند، در آن زمان شاهد خواهند بود كه جامعه و دولتمردان در حسرت داشتن جوانان جوياي كار به چه آتشي گرفتار آمدهاند.
جامعهای كه بدون برنامه ريزي، يك نسل پر جمعيت را به وجود آورده و آن را به حال خود رها میکند، بالاخره زماني بايد تقاص اين اشتباه خود را بپردازد. و آن زمان براي كشور ما چندان دور نيست.
از روز یکشنبه که نام معرفی شدگان آزمون دکترا برای مصاحبه به دانشگاهها اعلام شده است، شک و تردیدهای بسیاری در میان داوطلبان این آزمون پیش آمده که تا کنون کسی به آنان پاسخی نداده است.
به گزارش «تابناک»، ماجرا از آنجا آغاز شد که سازمان سنجش در معرفی افراد مجاز به انتخاب رشته، چند برابر ظرفیت دانشگاه اعلام و از دواطلبان خواست که انتخاب رشته کنند. این در حالی بود که در همان زمان، بنا بر این بود که سنجش هر داوطلب را به سه دانشگاه معرفی کند.
بر پایه این گزارش، اما روز یکشنبه داوطلبان با کمال تعجب دیدند که نه تنها سازمان سنجش خلف وعده کرده و هر داوطلب را به بیش از سه دانشگاه معرفی نموده، بلکه شمار افراد معرفی شده بسیار کمتر از چند برابر ظرفیت دانشگاههاست. بدین ترتیب که افراد معرفی شده برای مصاحبه، تقریبا برابر با ظرفیت دانشگاه هاست. در این صورت، مصاحبه که بنا بود، ضریب دو در نمره کلی داوطلبان داشته باشد، تقریبا کارآیی خود را از دست خواهد داد، چرا که تقریبا در مرحله مصاحبه دیگر رقابتی شکل نخواهد گرفت...
چند وقت پیش داشتم یک فیلم فرانسوی میدیدم؛ داستان فیلم در یک مدرسهی ابتدایی اتفاق میافتاد و زندگی یک خانم معلم وظیفه شناس را روایت میکرد. او سعی میکرد حتی فراتر از وظایفش به دانش آموزان در حل مشکلاتشان کمک کند و ... اما چیزی که بیشتر از همه توجه مرا جلب کرد حاشیههای فیلم بود: میز خانم معلم که رویش پر بود از وسایل کمک آموزشی، دیوارهای کلاس که با تصاویر علمی - آموزشی زیبا تزئین شده بود، نیمکتهای تمیز و مرتب و... اما نحوهی تدریس خانم معلم از همه جالبتر بود، به عنوان مثال او ورقههای امتحانی را بین بچهها توزیع کرد و بعد از آنها خواست گروههای چهار– پنج نفره تشکیل دهند و بعد از انتخاب یک سر گروه به طور گروهی به سوالات پاسخ دهند. در واقع او با یک تیر دو نشان میزد، هم به دانش آموزان علم میآموخت و هم نحوهی تعامل با یکدیگر را به آنان آموزش میداد.
با دیدن این تصاویر ناخودآگاه به یاد دوران ابتدایی خودم افتادم. به یاد نیمکتهای شکسته، به یاد دیوارهای...
برنامهی ائل گؤلي يك برنامهی پر طرفدار شبانه است كه از سيماي مركز تبريز پخش میشود. اما چهارشنبه شب اين برنامه يك مهمان ويژه داشت: «برادر محسن» يا همان «دكتر محسن رضايي». حضور وي در اين برنامه علامت تعجبهای فراواني را در اذهان مردم بر انگيخت. به راستي ظهور غير منتظرهی محسن رضايي در يك برنامه ترك زبان كه از مركز تبريز مستقیماً پخش میشود چه معنايي میتوانست داشته باشد؟ اما سخنان او كه شباهت عجيبي به نطقهای انتخاباتي داشت بالاخره به تمام سوالات پاسخ داد. بله، به نظر میرسد او براي انتخابات رياست جمهوري آينده دور خيز كرده و در مرحلهی اول به دنبال بدست آوردن آراي مردم آذربايجان است. او در اين برنامه به طور تلويحي به فدرالي شدن منطقه آذربايجان اشاره كرد، البته تاكيد نمود....
در حالی که محمود احمدینژاد وعده داده بود که در سال ۱۳۹۰ دو و نیم میلیون شغل در ایران ایجاد شود، گزارشها حاکی است که این وعده عملی نشده و در حوزه صنعت تنها حدود ۳۰ درصد از اهداف برنامه اشتغالزایی دولت محقق شده است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، بر اساس مصوبه هیئت دولت مبنی بر ایجاد دو و نیم میلیون شغل در سال ۹۰، وزارت تازهتأسیس صنعت، معدن و تجارت مکلف به ایجاد ۶۰۶ هزار و ۹۷۲ شغل بود.
این سهم به تفکیک وزارتخانههای پیشین عبارت بود از ایجاد ۳۱۹ هزار و ۱۳۹ شغل از سوی وزارت صنایع و معادن و ایجاد ۲۸۷ هزار و ۸۳۳ شغل از سوی وزارت بازرگانی.
با اینحال خبرگزاری ایسنا میگوید که، به گفته وزیر صنعت و معدن و تجارت، این وزارتخانه در سال ۹۰، حدود ۱۰۰ هزار فرصت شغلی در حوزه صنعتی ایجاد کرده است.
با این احتساب، طبق ارزیابی ایسنا، با توجه به مکلف بودن وزارت پیشین صنعت و معدن به ایجاد بیش از ۱۳۹ هزار شغل، تنها حدود ۳۰ درصد از اهداف برنامه اشتغالزایی در حوزه صنعتی محقق شده است...
احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، روز چهارشنبه، ۲۰ اردیبهشت، از «بیانضباطی مالی» و «تخلف» دولت از چندین قانون خبر داد و افزود که برخورد با مقوله هدفمندی یارانهها نیز، چه از طرف دولت و چه از طرف کمیسیون تلفیق، برخوردی «حسابدارانه است، نه اقتصادی».
احمد توکلی در جلسه علنی مجلس از «سماجت دولت بر خواستههای خود و تشدید عدم همکاری در صورت قبول نکردن نظر دولت» خبر داد و گفت که دولت برای بالا بردن سقف مجاز میزان درآمد خود از گران کردن سوخت، «تلاشهای عجیب و غریبی صورت داد تا آییننامه داخلی کمیسیون تلفیق تغییر کند».
پیشنهادها برای سقف مجاز درآمد دولت از هدفمندی یارانهها از ۱۳۵ هزار میلیارد تومان تا ۵۴ هزار میلیارد تومان نوسان داشت، ولی کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی ایران روز دوشنبه، ۱۸ اردیبهشت، اعتبار ۶۶ هزار میلیارد تومانی را برای هدفمندی یارانهها در سال جاری تصویب کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، احمد توکلی روز چهارشنبه در ادامه سخنانش گفت که «اگر برخورد اقتصادی داشتیم یک دفعه از ۱۳۵ هزار میلیارد تومان به ۵۴ هزار میلیارد تومان نمیرسیدیم. این معنیاش این است که چون نفت داریم هر کار بخواهیم میکنیم، در حالیکه این خطاست.»
رئیس مرکز پژوهشهای مجلس در این پیوند افزود: «معنی ۱۳۵ هزار میلیارد تومان اجازه کسب درآمد از گران کردن حاملهای انرژی یعنی این که آب هر متر مکعب میشود ۳۵۵ تومان، برق ۱۴۵ تومان و گاز ۳۵۰ تومان.»
وی در ادامه گفت: «کمیسیون تلفیق با مخالفت اعضای اقتصادی مجلس به این پیشنهاد و همچنین پیشنهاد درآمد ۱۰۰ هزار میلیارد تومانی، ۷۲ هزار میلیارد تومانی و ۶۰ هزار میلیارد تومانی رای نداد و نهایتا درآمد ۵۴ هزار میلیارد تومانی به پیشنهاد ۴ عضو اقتصادی مجلس مصوب شد. حال چه تلاشهای عجیب و غریبی صورت گرفت که آییننامه داخلی کمیسیون تلفیق تغییر کند، بماند. بالاخره دو روز گذشته پیشنهاد درآمد ۶۶ هزار میلیارد تومانی مصوب شد...
معلم گفته بود انشا بنویسید موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت من نوشته بودم علم بهتر است مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید تو نوشته بودی علم بهتر است شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی او اما انشا ننوشته بود، برگه ی او سفید بود خودکارش روز قبل تمام شده بود معلم آن روز او را تنبیه کرد بقیه بچه ها به او خندیدند آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
میرزا علیاکبر طاهرزاده صابرشاعر اجتماعی و انقلابیجمهوری آذربایجانبود.
او در ۱۸۶۲ در شهرشماخیآذربایجانزاده شد. در کودکی به مکتب رفت و پس از دایر شدن مدارس جدید درباکوبه مدرسه رفت. در ۱۸۸۴ برای زیارت سفری بهمشهدوسمرقندوبخاراکرد و مدتی هم بهکربلارفت. مدتها بهفارسیوترکی آذربایجانیغزل و قصیده میسرود.
صابر نخستین اشعار خود را به صورت نوحه و مرثیه سرود و پس از آن سرودههایی فرهنگی به نظم درآورد و سرانجام در سال ۱۲۸۴/۱۹۰۵ به بعد به جستارهای سیاسی پرداخت. انقلاب ۱۹۰۵ روسیهو تأثیر آن درقفقازباعث این دگرگونی شد و صابر با آغاز به کارنشریه ملانصرالدینبه جمع نویسندگان آن پیوست. در سالهای ۱۹۱۱-۱۹۰۶ صابر یکی از کوشاترین همگارانمجله طنز ملانصرالدینبود. سرودههای طنز صابر با نامهای مستعاری چون «هوپهوپ»، «آغلار گولهین»(متبسم گریان) و «ابونصر شیبانی» چاپ میشد. در جریانجنبش مشروطهدرایرانآثار و اشعار او در ایران خوانده میشد و بر نویسندگان و روشنفکران ایران اثر زیادی داشت. داستان «چوپان دروغگو» و شعر «كلاغ و روباه» در واقع ترجمهي اشعار تركي او ميباشد.
ورود ایران به جزایر سهگانه؛ ناگفتههای درگیری خونین در تنب بزرگ
نیروهای ایرانی چهل و یک سال پیش در آذرماه ۱۳۵۰، در عملیاتی به دقت محاسبه شده، بر این سه جزیره مسلط شدند. من که در آن زمان معاونت سردبیری کل روزنامه اطلاعات را بر عهده داشتم، از انگشت شمار گزارشگرانی بودم که نیروهای ایرانی را در این عملیات همراهی کردند. سفر هیجانانگیزی در پیش نداشتیم، از دست کم یک هفته پیشتر میدانستیم که ایران به زودی پس از نزدیک به ۷۰ سال استعمارگری بریتانیا بار دیگر بر سه جزیره مهم و استراتژیک ابوموسی (به روایتی با نام ایرانی گـَپ سَبزو) و تنبهای بزرگ و کوچک رسماً مسلط خواهد شد. سفری بیهیجان در پیش بود، اما تاریخی.نیروی دریایی شاهنشاهی ایران با تشکیل ستادی ویژه در جزیره قشم در ۲۲ کیلومتری تنب بزرگ خود را آماده کرده بود تا در مراسمی تشریفاتی درفش ایران را در این سه جزیره بیهیچ درگیری و حادثهای به اهتزاز درآورد. هواپیماهای شکاری ایران بر فراز این سه جزیره در پرواز بودند.ساعت ۶:۱۵ بامداد روز نهم آذرماه ۱۳۵۰، یک روز پیش از خروج کامل نیروهای استعمارگر بریتانیا از شرق سوئز من جمله از خلیج فارس، عملیات نیروی دریایی ایران آغاز شد و...
لوح تقدیر از محمود رضا خاوری، مدیر عامل فراری بانک ملی هنوز روی سایت این بانک و در قسمت دستاوردهاست. نکته جالب اینکه خاوری این تقدیر نامه را به خاطر تلاش برای ارتقای امر به معروف و نهی از منکر لسانی دریافت کرده است. البته خود وی همزمان ریاست هیأت امر به معروف و نهی از منکر بانک ملی را بر عهده داشته است. ..
یکی از اقشاری که در مملکت به اصطلاح اسلامی ما مورد ظلم روز افزون واقع میشود، قشر مستضعف معلول است. قشری که برای خدمات رسانی به آنان سازمان عریض و طویل بهزیستی ایجاد شده است. اما با توجه به فعالیت لاک پشتوار این سازمان، به نظر میرسد تنها قشری که از این سازمان سود میبرد، کارمندان محترم سازمان بهزیستی باشند. در واقع این سازمان نه قدرت حمایت جدی از معلولین را دارد و نه میلی به انجام این کار نشان میدهد. به عنوان مثال قانون مناسب سازی معابر و اماکن عمومی، همهی سازمانها و اماکن را ملزم میکند که ساختمانها و معابر خود را برای استفادهی معلولین مناسب سازی کنند و متولی نظارت بر این کار را سازمان بهزیستی قرار داده است. ولی این سازمان نشان داده قدرت و جدیت لازم برای فشار آوردن به سازمانهای دولتی و خصوصی را ندارد تا بتواند این قانون را اجرا کند. و یا در جایی دیگر ادارات دولتی ملزم شدهاند تا 3 درصد از کارمندان خود را از میان معلولین انتخاب کند. اما ادارات دولتی یا علناً از اجرای این قانون سر باز میزنند و یا با گنجاندن عبارت...
به تازگی محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران با پذیرش گرانیهای موجود، گفته است: استانداران باید با هماهنگی همه دستگاههای ذیربط و با فعال کردن بازرسیها از افزایش بی رویه بهای کالا جلوگیری کنند. این در حالی است که پیش از این نیز کسان دیگری، از غیر طبیعی بودن تورم موجود در جامعه و طبیعتا دستهای پشت پرده سخن گفته بودند!
به گزارش «تابناک»، پس از این گفته دکتر احمدینژاد، استاندار تهران، چهار دامدار تهرانی را موظف به پرداخت یک و نیم میلیارد تومان جریمه به دلیل گران فروشی کرد. این در حالی است که گویا، پرداخت سطحی و غیر عمیق به علت گرانیهای اخیر، موجب تشدید گرانیها در آینده و وارداتی شدن کامل اقتصاد ایران خواهد شد.
اما بهتر است که رئیسجمهور و استانداران، به جای این برخوردهای سطحی، به بهبود علتهای گرانی و رفع علتهای تورم در کشور متمرکز شود، نه این که با دامداری ـ که با انواع و اقسام هزینهها و حمایت نشدنها و بدتر از آن روبهرو بوده است ـ به مانند متخلف و گناهکار برخورد کند.
در این باره باید گفت، نتیجه رفتار امروز تولیدکنندگان به سیاستهای اقتصادی دولت برمیگردد؛ بنابراین، بهتر است دولت خود در سیاستهای خویش تجدیدنظر کرده و تولیدکنندگان را مقصر گرانی نداند، چرا که دامداران خود با مشکلات گوناگون روبهرو بودهاند و از آنجا که قدرت لازم برای برخورد با آنها را ندارند، بسیاری از دادمداران دست از کار کشیده و دامهای خود را به کشتارگاه فرستادهاند.....
فرارو نوشت، در سال 89 در ایران 22.5 درصد خانوارها «بدون فرد شاغل»، 55.4 درصد دارای «یک نفر شاغل»، 17.2 درصد دارای «دونفر شاغل» و 4.9 درصد دارای «سه نفر شاغل و بیشتر» بودهاند.
نتایج بررسی های بانک مرکزی از وضعیت اشتغال در کشور در سال 89 گویای آن است که در بین افراد شش ساله و بیشتر خانوارها، 30.5 درصد «شاغل»، 4.0 درصد «بیکار»، 9.7 درصد «با درآمد بدون کار»، 24.3 درصد «محصل»، 26.5 درصد «خانهدار» و 5.0 درصد متعلق به سایر گروهها بودهاند. طبق یافتههای فوق سهم افراد محصل و افرادی که در سایر گروهها طبقهبندی شدهاند در مقایسه با سال قبل کاهش و سهم افراد شاغل، بیکار، با درآمد بدون کار و خانهدار افزایش داشته است.
بررسی مزبور نشان میدهد که در بین اعضای مذکر شش ساله و بیشتر خانوارها، 52.2 درصد «شاغل»، 5.9 درصد «بیکار»...
من براي هميشه اين سوال آزار دهنده را زمزمه ميكنم كه اگر قرار بود به زمين بياييم و مورد امتحان الهي قرار گيريم پس آن نمايش دراماتيك و آن فيلم هندي سجده فرشتگان بر آدم و رانده شدن شيطان چه بود؟؟؟ و يا اگر قرار بود در بهشت بمانيم و بهشت پناهگاه ما باشد آن پانتوميم پر تراژدي ميوه ممنوعه چه اهميتي داشت؟؟
شايد من در پي كشف اين سوال نروم و همچون بزرگواران مسجدي در پي سلوك توهم خويش باشم اما نه ،چه سخت است اصرار در ندانستن و چه طاقت فرساست ابهام زيستن و چه آزار دهنده است رسوايي سكوت نفهميدن
از يك طرف امروز در ميان اين موجودات اسلامي و در برابر بسياري از اين ميوه هاي ممنوعه پيشرفته، همچون منبر ها و رساله و سلوك ها و توسل ها و ادعيه، با يك خود خواهي عظيم و يك عصيان مطلق و يك فطرت عميق ، تنها با تكيه بر ستون قلمم و در اوج قله تنهايي و در مقابل قلب هاي همه مردم تاريخ، با آزادي كامل ، غسل كرده،پاك و طيب و سبك بار، با صداي بلند و رعايت هجاي زبان و دقت در قواعد تجويد اعلام ميكنم كه: شيطان در ماجراي اجباري ميوه خوردن من كاملا بي گناه است
و از طرف ديگر انسان مدرنيسم امروزي را مي بيني كه به لطف خوردن همان ميوه ممنوعه به چه درجه اي از پيشرفت رسيده است كه با زدن يك كليد تمام دنياي تصويري ذهنش روشن ميشود و او هنوز گيج است و نميداند كه چه بود و چه شد؟؟؟؟؟
و در ميان اين همه علم گرايي و مصرف گراي بوسيله راههايي ميان بر مذكور در كتب ادعيه در شبهاي سرد و در زير كرسي گرم و در كنار شومينه،در حالي كه دستت دور كمر دلبرت حلقه زده است و همچون زنبور مشغول شهد گيري هستي، با خواندن يك عبارت عربي و يك دعاي كوچك به اوج افلاك ميرسي و چه بسا عزيز تر از اصحاب تشنه حسين و مقرب تر از شهيدان بدر و شايد هم شانه و همسايه علي و حتي هم سفره خود خدا. اين پيشرفت و اين حقه اسلامي و اين مدرنيسم مذهبي حاصل نميشد مگر با خوردن همان ميوه ممنوعه. وه چه ميوه گهر باري؟؟؟؟
حرفهاييست براي گفتن كه با جرقه كبريت قلمم، آتشي در مجمر وجودم زبانه ميكشد و من در برابر اين كوه خيال و اين درياي مملو از انديشه و اين صحراي پر از افكار موهوم و اين جنگل پر از درختان ابهام ، محكومم به ابتذال سكوت
نميدانم چرا قلم دستم موازي با انديشه ذهنم حركت نمي كند.شايد نبايد نوشت.شايد نبايد گفت كه اين دنيا مدفن مردگان عالم ديگري است و اين افراد مردگان متحركي باشند كه در برزخدنيايي ديگر سير ميكنند.چه بسا اينجا خود دوزخ باشد.بي شباهت هم نيست همه ابعادش گريه و رنج.همه زوايا ناله و افسوس.شايد يادمان نيست كه قيامتي رخ داده و ما اكنون در دوزخي بنام برزخ و دنيايي بنام توهم و درمكاني بنام هبوط و در جايگاهي مجهول زندگي ميكنيم و شايد هم اين دنيا مدل كوچكي است از آن دنياي واقعي مملو از ايمات و انسانيت و عشق
مقاله ي انتقادي محسن رضايي، به نقل از سايت تابناك:
نزدیک صد سال است، هر گاه سخن از اقتصاد و وضعیت زندگی مردم به میان میآید، نگاهها به سوی دولت و آن هم سدسازی و اتوبانسازی و راهآهن و یا ساخت دانشگاه میرود و بنا بر آن، در همین مدت، هزاران پروژه بزرگ و دهها هزار پروژه کوچک و متوسط به دست دولتها اجرا شده است، به گونهای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حجم و آمار این پروژهها با ارقام نجومی روبهرو شد؛ ما این موضوع را در اقتصاد «رشد اقتصادی» میگوییم. شاخص رشد اقتصادی، رشد درآمد ملی بین 5 تا 7 درصد است.
* اما چرا در همین صد ساله، فقر و بیکاری در ایران ریشهکن نشده و سلامت و استانداردهای زندگی به بهبودی مناسبی نرسیده است؟
در پنجاه سال اخیر، رشد اقتصادی ایران، تقریبا نزدیک 5 درصد بوده، ولی همیشه بخش گستردهای از مردم ما از زندگی خود ناراضی بوده و در این باره، البته شنیدهام، كسي گفته است: اگر من رئیس جمهور بشوم، اتوبانی بین تهران و شمال میکشم تا بتوان کمتر از یک ساعت، از تهران به آنجا رفت. در حالی که اگر رضاشاه امروز بود، میگفت، آن موقع که من راهآهن سراسری را کشیدم و از تونلهای زاگرس و البرز عبور دادم، فنآوری و دستگاههای راهسازی هشتاد سال پیش بود. امروزه اگر بودم، البرز را از ده نقطه سوراخ میکردم که در آن مسابقه اسبدوانی هم میدادم....
در سالن غذاخوري دانشكده داشتم نهار میخوردم كه پيرمرد نظافتچی در حالي كه سینیهای غذا را جمع میکرد كنارم آمد و گفت: «ببخشيد مهندس سوالي داشتم!» گفتم : «بفرماييد پدر جان!» پيرمرد سینیها را روي ميز گذاشت و شروع به صحبت كرد: «میخواستم بدونم اين انرژي هستهای كه ميگن حق مسلم ماست و بر سرش دعوا و جنجال راه انداختهاند به چه دردي ميخوره؟» گفتم : «چطور مگه؟ خب يك جور فن آوري پيشرفته است ديگه!!» پيرمرد جواب داد: «آخه من كه بچه بودم دلم دوچرخه میخواست ولي خيلي گران بود و پدرم نمیتوانست برايم بخرد. تا اينكه شاه با كلي تبليغات و سر و صدا اولين کارخانهی ذوب آهن را در ايران افتتاح كرد. من در عالم بچگي خيلي خوشحال شدم، فكر میکردم چون دوچرخه از آهن ساخته شده با افتتاح ذوب آهن، دوچرخه هم ارزان خواهد شد و پدرم خواهد توانست آنرا برايم بخرد. اما دوچرخه ارزان نشد و من هم نتوانستم صاحب دوچرخه شوم.» اندكي فكر كردم و گفتم: «پدر جان اين انرژي هستهای...
چه بسيارنبايدهايي كه بايدها را به زنجير كشيد و چه بسيار نخواستن هايي كه خواستن ها را نا اميد ساخت و چه بسيار نديدن هايي كه مناظر ديدني را از دست داد و چه فراوان نشنيدن هايي كه فرياد هاي عبرت اموزي را به سكوت نفهميدن ترجيح داد و چه بسيار حرام هايي كه حلال هاي پاك را به ستوه شرع درآورد و اما انسان موجودي است بين دو ابهام: به سجده افتد يا به سجده افكند
دوست خوبم آقاي صادقي چند روز پيش مقالهای تحت عنوان فرهنگ ايراني در وبلاگ نوشتهاند كه انتقادهاي فراواني بر آن وارد بود. ايشان در آن مقاله فرهنگ ايران باستان را تا عرش بالا برده و فرهنگ اسلامي را با منصوب نمودن به فرهنگ عربي به باد انتقاد گرفتند. پس بر خود لازم ديدم كه نكاتي را گوشزد كنم. در ابتدا بايد به اوضاع و شرايط ايران باستان بپردازم؛ برخلاف مبالغههایی كه آريايي گران بيان میدارند، نظام حاكم بر ايران در دوران هخامنشي و ساساني نه تنها بر اساس عدالت نبوده بلكه پر از تبعيض و ظلم و تاريكي بوده است.نظام طبقاتي به هيچ كس اجازهی بالا آمدن از طبقه خاص خود را نمیداد؛ يك كشاورز زاده حتماً بايد كشاورز میشد و يك درودگر هميشه درودگر باقي میماند.نظام حاكم حتي اجازهی تحصيل علم را نيز به آنان نمیداد چون تحصيل علم امتيازي بود كه تنها به اشراف تعلق داشت.من نمیدانم آييني كه حضرت زرتشت در ابتدا آورده بود چگونه ديني بود، اما آنچه در زمان هخامنشيان و ساسانيان به آن عمل میشد چنان پليد شده بود...
متن امروزم را بخاطر این ایین باستانی ایران زمین به سعی در فرهنگ شناسی اختصاص میدهم. زيرا معتقدم بازيافت حوادث و تجربيات تاريخ مسير صحيح حركت بسمت اينده است.تاریخ این مظلومی که در این روزگار ما محکوم است به سکوت از قدرت حاکمان و فرهنگ غنی مردم ایران به خود می بالد.تا انجا که وقتی از کوروش کبیر اسمی می اورد در مقابل تاریخ ملت های دیگرسری به نشانه غرور بالا می برد و به وجود خود می نازد.پس وقتی که تاریخ اینگونه بر ما مفتخر میشود چرا ما خود از این فرهنگ و سرگذشت مغرورانه به خویش ننازیم؟؟
ديشب با اينكه چند روزي بيشتر به بهار نمانده بود اما يك شب زمستاني تمام عيار بود. از پنجره به بيرون نگاه انداختم، دانههای برف چنان زير نور تير چراغ برق به هم میپیچید كه احساس میکردم اين زمستان تا ابد ادامه پيدا خواهد كرد. تماشاي برف و كولاك شديد بيرون پنجره حال و هواي عيد را از سرم میزدود؛ براي همين پرده را بستم و به صفحه تلويزيون چشم دوختم؛ «مثل يك كابوس» كيفيت سريال تلويزيون هم مثل اسمش به يك كابوس میماند، ديگر داشت حالم به هم میخورد. تلويزيون را خاموش كردم و برادرم فيلمي را كه چند روز پيش خريده بود آورد تا حداقل يك فيلم درست و حساب تماشا كنيم. داداشم میگفت فيلم اورجينالش را پيدا نكرده، روي يك دي وي دي با ماژيك نوشته بود: «جدايي نادر از سيمين». كامپيوتر را روشن كرد و بساط فيلم را به راه انداخت. بازيگران فيلم آنچنان طبيعي بازي میکردند كه حتي بي ذوقترین بيننده را نيز میتوانستند به تحسين و هيجان وادارند. تازه داشتم میفهمیدم كه چگونه «اصغر فرهادي» با اين فيلم به اولين برندهی اسكار در كشورمان تبديل شده است. فيلم از بي رحمي قانون و از بي عدالتي ...
حذف افراد تازهوارد به سرمایهگذاری در امر تولید، در کنار افزایش هزینهها و کاهش درآمدها برای تولیدکنندگانی که پیش از این حضور داشتهاند،منجر به این خواهد شد که گویا قرار نیست در ایران، تولیدکنندهای باشد!
به گزارش خبرنگار «تابناک»، همراستا شدن سود دولت و سود واردکنندگان، عاملی برای فراری دادن افراد از تولید شده است. اقدامات دولت در راستای حمایت از افرادی که میخواهند، در مسیر تولید سرمایهگذاری کنند، تنها و تنها، افزایش هزینهها و تملک دارایی آنهاست، به گونهای که افراد را پس از چندین سال تلاش، ناامید و پشیمان میکند.
از سویی، سیاستهای دولت در قبال تولیدکنندگان موجود نیز عبارتند از: افزایش هزینهها در کنار اجازه ندادن به افزایش قیمتها، ندادن نقدینگی و در اختیار نگذاردن ارز دولتی برای واردات نهادههای مورد نیاز.
اما واقعیتی که امروز در اقتصاد ایران رقم خورده است، این که دولت میخواهد با حذف تولیدکنندگان، بازار را دو دستی تقدیم واردکنندگان کند؛ بنابراین، ارزهای دولتی خود را به آنها داده و از هر گونه تلاش برای نابودی تولید دریغ نمیکند.
در این راستا، مصاحبهای با یکی از افراد دلسوز این مملکت ...
شاید شما این حرفی را که میخواهم بزنم باور نکنید و حتی مرا فردی خرافاتی و خیالاتی بنامید. اما من معتقدم در سرزمین ما یک صندلی منحوس و مرموز وجود دارد که اکثر صاحبانش را به فلاکت و بدبختی کشانده است. ذهنتان جای دوری نرود، منظورم یک صندلی جادویی نیست، بلکه منظور من صندلی نخست وزیری سابق و ریاست جمهوری فعلی است؛ مثلاً آن «هویدای» بیچاره سالها به این صندلی نخست وزیری تکیه داده بود و برای «اعلا حضرت همایونی» خوش خدمتی میکرد، اما عاقبت به دست همان اعلا حضرت دستگیر شد و بعد از انقلاب هم در زندان به دست انقلابیون اعدام شد. نحسی این صندلی دامن «شاپور بختیار» را حتی در فرانسه نیز رها نکرد و وی در خانهی خودش بر اثر ضربات چاقو به قتل رسید.
تابناك: علي مطهري نماينده اصولگراي مجلس هشتم، در پاسخ به مطلبي كه در یک روزنامه اصولگرا نوشته شده بود، پاسخي براي اين روزنامه ارسال كرد كه اين روزنامه متن كامل پاسخ وي را منتشر نكرد. در پي اين مساله هم مطهري جوابيهاش را براي سايتهاي خبري ارسال كرد و در توضيح آن نوشت: جوابيه زير ابتدا براي روزنامه كيهان ارسال گرديد ولي اين روزنامه حاضر نشد، بيش از 10 درصد آن را، آن هم گمشده در ميان توضيحات خود منتشر كند. خواهشمند است متن كامل و سانسور نشده پاسخ اينجانب به آقاي شريعتمداري در آن سايت محترم درج گردد. به گزارش سايتها علي مطهري در جوابيه خود آورده است: آنگونه كه در شماره كيهان مورخ يكشنبه هفتم اسفند 90 آمده، نامهاي با امضاي «جمعي از جوانان اصلاحطلب» در فضاي اينترنتي منتشر شده و براي شما و همكاران اين پرسش را پيش آورده است كه «بايد ديد مراد اين جماعت از رادمردي و مروتي كه به آقاي علي مطهري نسبت ميدهند كدام است؟!»البته براي آنكه ذهن خوانندگان را براي جمله مذكور آماده فرماييد ابتدا نويسندگان نامه را همان «هتاكان به عاشورا و امام» دانستهايد. اين تمهيدات و گذاشتن علامت «؟!» در مقابل پرسش مذكور، معنايي جز القاي همسويي، همدلي يا همراهي اينجانب با آنان به خوانندگان، آن هم در آستانه انتخابات ندارد، به ويژه آنكه قاعدتا اكثر خوانندگان شما مثل بنده از اصل اين نامه در سايتهاي فيلترشده اينترنتي بيخبر بودند. در ادامه اين متن، مطهري نوشته است: بديهي است كه تكليف گروه اندك هتاك نسبت به عاشورا و امام روشن بوده و عمل آنان شديدا محكوم است ولي مساوي دانستن هر اصلاحطلب با «هتاك به امام حسين(ع) و امام خميني» گرچه سود فراواني براي اهداف جنابعالي و كيهان دارد، عقلا و شرعا درست نيست و افراد بسياري را بيدليل از حول نظام پراكنده ميكند همچنانكه كرده است،....
>>حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیدهاید که دنده عقب میرفته که به ماشین یک کانادایی میزند و پلیس که میآید، از راننده ایرانی عذرخواهی میکند و میگوید ” لابد راننده کانادایی مست است که مدعی شده شما دنده عقب میرفتید!”
>>حالا اتفاق جالبتری در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس میآید کنار ماشین و میگوید:
>>“گواهینامه و کارت ماشین!” اصفهانی با لهجه غلیظی میگوید:” من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.
>>من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین.”
>>مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم میزند به فرماندهاش و عین قضیه را تعریف میکند و درخواست کمک فوری میکند.
>>فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل میرساند و به راننده اصفهانی میگوید:
>>آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در میآورد و میدهد به فرمانده. فرمانده میگوید: کارت ماشین؟
اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در میآورد و میدهد
به فرمانده.
>>فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور میدهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده میبیند که صندوق هم خالی است.
>>فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی میگوید:” پس این مأمور ما چی میگه؟!”
>>اصفهانی میگوید: “چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم میخواد بگد من داشتم ۱۸۰ تا سرعت میرفتم؟
عصر شنبه، یکی از پرهیجانترین مناظرههای انتخاباتی در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد و دکتر علی مطهری به نمایندگی از فهرست صدای ملت و حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمود نبویان از جبهه پایداری انقلاب اسلامی در این نشست حضور یافتند.
به گزارش رجانیوز، مطهری پیش از این برنامه اعلام کرده بود که با دکتر مهدی کوچک زاده، حجتالاسلام حمید رسایی و حجتالاسلام قاسم روانبخش مناظره نخواهد کرد اما اصرار و هماهنگی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف موجب شد تا مطهری و محمود نبویان در تالار جابربن حیان دانشگاه شریف رودر روی هم قرار گیرند. این مناظره بر خلاف مناظره های قبلی از مباحث فرهنگی و کلان آغاز شد و به مسائل سیاسی کشیده شد. نقطه فابل توجه در این مناظره عصبانیت علی مطهری از بازخوانی کارنامه اش در مجلس ششم و اهانت او به دانشجویانی که یود به وقف دانشگاه آزاد اعتراض داشتند. مطهری خطاب به نبویان گفت: نسبت به رفتارهای جبهه پایداری انتقاد دارم و بهتر است آقای نبویان به جای بحثهای نظری و فکری، بحثهای انتخاباتی بکنند. ایشان از مواضع جبهه پایداری دفاع کند من هم از جبهه صدای ملت. دانشجویان منتظر شنیدن مواضع انتخاباتی ما هستند نه اینکه ما بنشینیم و بحث نظری و فکری کنیم.مطهری ادامه داد: ما به دوستان آقای نبویان و به عملکردشان در جبهه پایداری انتقاد داریم شما در رفتار با ولایتفقیه به گونهای عمل میکنید که رفتار کلیسای قرون وسطا را تداعی میکند. وی همچنین با اشاره به اظهاراتی که درباره حسین علایی مطرح شده است، گفت: بحث ما بر سر کسانی است که کاسههای داغتر از آش شدهاند و جلوی در خانه آقای علایی رفته شعار داده و به خانوادهاش توهین کردند.....
تصور کنید صد سال بعد از این، یکی از نوادگان ما در بیابان شوره زار ارومیه قدم میزند که به طور تصادفی به جادهی میان گذر دریاچهی سابق ارومیه برخورد میکند؛ فکر میکنید او چه تصوری نسبت به ضریب هوشی اجداد خود پیدا خواهد کرد؟ به احتمال زیاد او تصور خواهد کرد که این جاده را انسانهای نئاندرتال غارنشین ساختهاند؛ چون هیچ نشانهای از فناوری قرن بیست و یکم در آن نخواهد یافت. اجداد او با کندن کوهها، میلیونها تن سنگ و خاک را به بستر دریاچه ریختهاند، بدون اینکه هیچ گونه ارزیابی زیست محیطی و زمین شناختی روی آن انجام داده باشند. آنها با این کار از یک طرف دریاچه را به دو نیم کرده مانع چرخش طبیعی آب شدهاند و از طرف دیگر باعث پخش شدن آب دریاچه در مناطق کم عمق و افزایش تبخیر آن شدهاند. سنگینی خروارها سنگ و خاک به تدریج موجب نشست کف دریاچه و کور شدن چشمههای طبیعی آن شده است. بیشک نوادگان ما با دیدن این شاهکار بی نظیر آن را به عنوان «احمقانهترین سازهی تاریخ» در کتاب رکوردهای گینس به ثبت خواهند رسانید.
دبيرستان تعطيل شده بود، سال دوم دبيرستان بودم، با شتاب به مدرسه ي طلبگي ( مسجد حاج مد ابراهيم) مي رفتم. توي ذهنم درس منطق را مرور مي کردم. کتاب الکبري في المنطق که البته کتاب کوچکي بود اما پر بار و پر نکته. درست سر پيچ کوچه مدرسه- توي خيابان عباس آباد، ميان باغ ملي و سه راه ارامنه- ديدم زن خاچيک با دخترش سونيا دارند از روبرويم مي آيند. شش سال مي شد که آن ها را نديده بودم. سونيا دو سال از من بزرگتر بود. مادرش مثل بيشتر زن هاي ارمني روسري اش را پشت گردن و زير بافه ي موهاش گره زده بود. گوش هاش هم با گوشواره هاي فيروزه اي بيرون روسري سفيدش مانده بود. سونيا روسري نداشت. سلام کردم. زن خاچيک پيشاني ام را بوسيد!....
من بغض فرو خورده ی هزاران جوان بیکار ایرانی را فریاد خواهم کرد.
اصل 28 قانون اساسی ـ هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است ومخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند.
دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برایهمه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احرازمشاغل ایجاد نماید.
اصل 29 قانون اساسی ـ برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی،بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بیسرپرستی، در راهماندگی، حوادثو سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکیبه صورت بیمه و غیره حقی است همگانی.