عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 9 آبان 1391
بازدید : 549
نویسنده : عباس يالقيز

پیرمرد سیگار فروش (بر اساس یک رویداد واقعی)

پیرمرد تمام بساط سیگار فروشی‌اش را در یک کارتن جا داده بود و در حالی که آن را دو دستی چسبیده بود وارد مینی بوس روستایی شد. او سلام کرد و سرنشینان مینی بوس هم که او را می‌شناختند، سلام او را پاسخ گفتند: «سلام دایی جمشید، سلام علیکم هم ولایتی...»

دایی جمشید روی صندلی نشست و آهی از ته دل کشید. گرمای داخل مینی بوس احساس خوبی به او می‌داد. عضلات بدنش که از سرمای سوزناک بیرون منقبض شده بود به آرامی داشت رو به آرامش می‌رفت.

پیرمرد سال‌ها کنار دیوار توالت‌های عمومی شهر بساط داشت و سیگار میفروخت. در فصل تابستان پاتوق او جایی خنک و دنج بود اما در زمستان تبدیل به یک سردخانه‌ی واقعی می‌شد. یک تشک زیرش می‌انداخت و یک پتوی ضخیم هم روی پاها و بدنش می‌کشید تا شاید از سرما در امان باشد. اما تحمل سرمای سوزناک آذربایجان...



:: موضوعات مرتبط: داستان , اقتصادی , اجتماعی , ,
:: برچسب‌ها: پیرمرد , سیگار , فروش , داستان , فقر , سرما ,
تاریخ : جمعه 18 فروردين 1391
بازدید : 409
نویسنده : عباس يالقيز

مقاله ي انتقادي محسن رضايي، به نقل از سايت تابناك:

نزدیک صد سال است، هر گاه سخن از اقتصاد و وضعیت زندگی مردم به میان می‌آید، نگاه‌ها به سوی دولت و آن هم سدسازی و اتوبان‌سازی و راه‌آهن و یا ساخت دانشگاه‌ می‌رود و بنا بر آن، در همین مدت، هزاران پروژه بزرگ و ده‌ها هزار پروژه کوچک و متوسط به دست دولت‌ها اجرا شده است، به گونه‌ای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حجم و آمار این پروژه‌ها با ارقام نجومی روبه‌رو شد؛ ما این موضوع را در اقتصاد «رشد اقتصادی» می‌گوییم. شاخص رشد اقتصادی، رشد درآمد ملی بین 5 تا 7 درصد است.

* اما چرا در همین صد ساله، فقر و بیکاری در ایران ریشه‌کن نشده و سلامت و استانداردهای زندگی به بهبودی مناسبی نرسیده است؟

در پنجاه سال اخیر، رشد اقتصادی ایران، تقریبا نزدیک 5 درصد بوده، ولی همیشه بخش گسترده‌ای از مردم ما از زندگی خود ناراضی بوده‌ و در این باره، البته شنیده‌ام، كسي گفته است: اگر من رئیس جمهور بشوم، اتوبانی بین تهران و شمال می‌کشم تا بتوان کمتر از یک ساعت، از تهران به آنجا رفت. در حالی که اگر رضاشاه امروز بود، می‌گفت، آن موقع که من راه‌آهن سراسری را کشیدم و از تونل‌های زاگرس و البرز عبور دادم، فن‌آوری و دستگاه‌های راهسازی هشتاد سال پیش بود. امروزه اگر بودم، البرز را از ده نقطه سوراخ می‌کردم که در آن مسابقه اسب‌دوانی هم می‌دادم....

 



:: موضوعات مرتبط: سياسي , ,
:: برچسب‌ها: محسن , رضايي , اقتصاد , توليد ملي , فقر ,
تاریخ : جمعه 18 فروردين 1391
بازدید : 480
نویسنده : عباس يالقيز

در سالن غذاخوري دانشكده داشتم نهار می‌خوردم كه پيرمرد نظافتچی در حالي كه سینی‌های غذا را جمع می‌کرد كنارم آمد و گفت: «ببخشيد مهندس سوالي داشتم!» گفتم : «بفرماييد پدر جان!» پيرمرد سینی‌ها را روي ميز گذاشت و شروع به صحبت كرد: «می‌خواستم بدونم اين انرژي هسته‌ای كه ميگن حق مسلم ماست و بر سرش دعوا و جنجال راه انداخته‌اند به چه دردي ميخوره؟» گفتم : «چطور مگه؟ خب يك جور فن آوري پيشرفته است ديگه!!» پيرمرد جواب داد: «آخه من كه بچه بودم دلم دوچرخه می‌خواست ولي خيلي گران بود و پدرم نمی‌توانست برايم بخرد. تا اينكه شاه با كلي تبليغات و سر و صدا اولين کارخانه‌ی ذوب آهن را در ايران افتتاح كرد. من در عالم بچگي خيلي خوشحال شدم، فكر می‌کردم چون دوچرخه از آهن ساخته شده با افتتاح ذوب آهن، دوچرخه هم ارزان خواهد شد و پدرم خواهد توانست آن‌را برايم بخرد. اما دوچرخه ارزان نشد و من هم نتوانستم صاحب دوچرخه شوم.» اندكي فكر كردم و گفتم: «پدر جان اين انرژي هسته‌ای...



:: موضوعات مرتبط: سياسي , ,
:: برچسب‌ها: توهم , پيشرفت , فناوري , هسته اي , ماهواره , فقر ,
تاریخ : شنبه 5 فروردين 1391
بازدید : 481
نویسنده : عباس يالقيز

برترین ها: روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.


در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!

پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: بله پدر!

و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست!

با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود.

 پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگ و ادبیات , ,
:: برچسب‌ها: فقر , ثروت ,

تعداد صفحات : 16
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد


من بغض فرو خورده ی هزاران جوان بیکار ایرانی را فریاد خواهم کرد. اصل 28 قانون اساسی ـ هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است ومخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برای‌همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احرازمشاغل ایجاد نماید. اصل 29 قانون اساسی ـ برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی‌،بیکاری‌، پیری‌، از کارافتادگی‌، بی‌سرپرستی‌، در راه‌ماندگی‌، حوادث‌و سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکی‌به صورت بیمه و غیره حقی است همگانی‌.

برای مشخص شدن آمار بیکاران لطفا وضعیت شغلی خود را در اینجا مشخص کنید:

RSS

Powered By
loxblog.Com