لوح تقدیر از محمود رضا خاوری، مدیر عامل فراری بانک ملی هنوز روی سایت این بانک و در قسمت دستاوردهاست. نکته جالب اینکه خاوری این تقدیر نامه را به خاطر تلاش برای ارتقای امر به معروف و نهی از منکر لسانی دریافت کرده است. البته خود وی همزمان ریاست هیأت امر به معروف و نهی از منکر بانک ملی را بر عهده داشته است. ..
یکی از اقشاری که در مملکت به اصطلاح اسلامی ما مورد ظلم روز افزون واقع میشود، قشر مستضعف معلول است. قشری که برای خدمات رسانی به آنان سازمان عریض و طویل بهزیستی ایجاد شده است. اما با توجه به فعالیت لاک پشتوار این سازمان، به نظر میرسد تنها قشری که از این سازمان سود میبرد، کارمندان محترم سازمان بهزیستی باشند. در واقع این سازمان نه قدرت حمایت جدی از معلولین را دارد و نه میلی به انجام این کار نشان میدهد. به عنوان مثال قانون مناسب سازی معابر و اماکن عمومی، همهی سازمانها و اماکن را ملزم میکند که ساختمانها و معابر خود را برای استفادهی معلولین مناسب سازی کنند و متولی نظارت بر این کار را سازمان بهزیستی قرار داده است. ولی این سازمان نشان داده قدرت و جدیت لازم برای فشار آوردن به سازمانهای دولتی و خصوصی را ندارد تا بتواند این قانون را اجرا کند. و یا در جایی دیگر ادارات دولتی ملزم شدهاند تا 3 درصد از کارمندان خود را از میان معلولین انتخاب کند. اما ادارات دولتی یا علناً از اجرای این قانون سر باز میزنند و یا با گنجاندن عبارت...
به تازگی محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران با پذیرش گرانیهای موجود، گفته است: استانداران باید با هماهنگی همه دستگاههای ذیربط و با فعال کردن بازرسیها از افزایش بی رویه بهای کالا جلوگیری کنند. این در حالی است که پیش از این نیز کسان دیگری، از غیر طبیعی بودن تورم موجود در جامعه و طبیعتا دستهای پشت پرده سخن گفته بودند!
به گزارش «تابناک»، پس از این گفته دکتر احمدینژاد، استاندار تهران، چهار دامدار تهرانی را موظف به پرداخت یک و نیم میلیارد تومان جریمه به دلیل گران فروشی کرد. این در حالی است که گویا، پرداخت سطحی و غیر عمیق به علت گرانیهای اخیر، موجب تشدید گرانیها در آینده و وارداتی شدن کامل اقتصاد ایران خواهد شد.
اما بهتر است که رئیسجمهور و استانداران، به جای این برخوردهای سطحی، به بهبود علتهای گرانی و رفع علتهای تورم در کشور متمرکز شود، نه این که با دامداری ـ که با انواع و اقسام هزینهها و حمایت نشدنها و بدتر از آن روبهرو بوده است ـ به مانند متخلف و گناهکار برخورد کند.
در این باره باید گفت، نتیجه رفتار امروز تولیدکنندگان به سیاستهای اقتصادی دولت برمیگردد؛ بنابراین، بهتر است دولت خود در سیاستهای خویش تجدیدنظر کرده و تولیدکنندگان را مقصر گرانی نداند، چرا که دامداران خود با مشکلات گوناگون روبهرو بودهاند و از آنجا که قدرت لازم برای برخورد با آنها را ندارند، بسیاری از دادمداران دست از کار کشیده و دامهای خود را به کشتارگاه فرستادهاند.....
فرارو نوشت، در سال 89 در ایران 22.5 درصد خانوارها «بدون فرد شاغل»، 55.4 درصد دارای «یک نفر شاغل»، 17.2 درصد دارای «دونفر شاغل» و 4.9 درصد دارای «سه نفر شاغل و بیشتر» بودهاند.
نتایج بررسی های بانک مرکزی از وضعیت اشتغال در کشور در سال 89 گویای آن است که در بین افراد شش ساله و بیشتر خانوارها، 30.5 درصد «شاغل»، 4.0 درصد «بیکار»، 9.7 درصد «با درآمد بدون کار»، 24.3 درصد «محصل»، 26.5 درصد «خانهدار» و 5.0 درصد متعلق به سایر گروهها بودهاند. طبق یافتههای فوق سهم افراد محصل و افرادی که در سایر گروهها طبقهبندی شدهاند در مقایسه با سال قبل کاهش و سهم افراد شاغل، بیکار، با درآمد بدون کار و خانهدار افزایش داشته است.
بررسی مزبور نشان میدهد که در بین اعضای مذکر شش ساله و بیشتر خانوارها، 52.2 درصد «شاغل»، 5.9 درصد «بیکار»...
من براي هميشه اين سوال آزار دهنده را زمزمه ميكنم كه اگر قرار بود به زمين بياييم و مورد امتحان الهي قرار گيريم پس آن نمايش دراماتيك و آن فيلم هندي سجده فرشتگان بر آدم و رانده شدن شيطان چه بود؟؟؟ و يا اگر قرار بود در بهشت بمانيم و بهشت پناهگاه ما باشد آن پانتوميم پر تراژدي ميوه ممنوعه چه اهميتي داشت؟؟
شايد من در پي كشف اين سوال نروم و همچون بزرگواران مسجدي در پي سلوك توهم خويش باشم اما نه ،چه سخت است اصرار در ندانستن و چه طاقت فرساست ابهام زيستن و چه آزار دهنده است رسوايي سكوت نفهميدن
از يك طرف امروز در ميان اين موجودات اسلامي و در برابر بسياري از اين ميوه هاي ممنوعه پيشرفته، همچون منبر ها و رساله و سلوك ها و توسل ها و ادعيه، با يك خود خواهي عظيم و يك عصيان مطلق و يك فطرت عميق ، تنها با تكيه بر ستون قلمم و در اوج قله تنهايي و در مقابل قلب هاي همه مردم تاريخ، با آزادي كامل ، غسل كرده،پاك و طيب و سبك بار، با صداي بلند و رعايت هجاي زبان و دقت در قواعد تجويد اعلام ميكنم كه: شيطان در ماجراي اجباري ميوه خوردن من كاملا بي گناه است
و از طرف ديگر انسان مدرنيسم امروزي را مي بيني كه به لطف خوردن همان ميوه ممنوعه به چه درجه اي از پيشرفت رسيده است كه با زدن يك كليد تمام دنياي تصويري ذهنش روشن ميشود و او هنوز گيج است و نميداند كه چه بود و چه شد؟؟؟؟؟
و در ميان اين همه علم گرايي و مصرف گراي بوسيله راههايي ميان بر مذكور در كتب ادعيه در شبهاي سرد و در زير كرسي گرم و در كنار شومينه،در حالي كه دستت دور كمر دلبرت حلقه زده است و همچون زنبور مشغول شهد گيري هستي، با خواندن يك عبارت عربي و يك دعاي كوچك به اوج افلاك ميرسي و چه بسا عزيز تر از اصحاب تشنه حسين و مقرب تر از شهيدان بدر و شايد هم شانه و همسايه علي و حتي هم سفره خود خدا. اين پيشرفت و اين حقه اسلامي و اين مدرنيسم مذهبي حاصل نميشد مگر با خوردن همان ميوه ممنوعه. وه چه ميوه گهر باري؟؟؟؟
حرفهاييست براي گفتن كه با جرقه كبريت قلمم، آتشي در مجمر وجودم زبانه ميكشد و من در برابر اين كوه خيال و اين درياي مملو از انديشه و اين صحراي پر از افكار موهوم و اين جنگل پر از درختان ابهام ، محكومم به ابتذال سكوت
نميدانم چرا قلم دستم موازي با انديشه ذهنم حركت نمي كند.شايد نبايد نوشت.شايد نبايد گفت كه اين دنيا مدفن مردگان عالم ديگري است و اين افراد مردگان متحركي باشند كه در برزخدنيايي ديگر سير ميكنند.چه بسا اينجا خود دوزخ باشد.بي شباهت هم نيست همه ابعادش گريه و رنج.همه زوايا ناله و افسوس.شايد يادمان نيست كه قيامتي رخ داده و ما اكنون در دوزخي بنام برزخ و دنيايي بنام توهم و درمكاني بنام هبوط و در جايگاهي مجهول زندگي ميكنيم و شايد هم اين دنيا مدل كوچكي است از آن دنياي واقعي مملو از ايمات و انسانيت و عشق
سال ها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسر می بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد.
یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید.
ما مدتی با هم بودم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت می کرد.
تا روزی که آن سگ بیمار شد.به دلیل نامعلومی بدن او زخم بزرگی برداشت و هر روز عود کرد ، تا کرم برداشت. دامپزشک، درمان او را بی اثر دانست و گفت که نگه داری او بسیار خطرناک است و باید کشته شود. صاحب سگ نتوانست این کار بکند. از من خواست که او را از ملک بیرون کنم تا خود در بیابان بمیرد.
من او را بیرون کردم. ابتدا مقاومت می کرد، ولی وقتی دید مصر هستم، رفت و هیچ نشانی از خود باقی نگذاشت. هرگز او را ندیدم.
تا این که روزی برگشت از سوراخی مخفی وارد شده بود، این راه اختصاصی او بود. بدون آن زخم وحشتناک. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمی هیچ اثری از آن زخم باقی نمانده بود.
نمی دانم چه کار کرده بود و یا غذا از کجا تهیه کرده بود؛ اما فهمیده بود که چرا باید آنجا را ترک می کرده و اکنون که دیگر بیمار و خطرناک نبود ، بازگشته بود.
در آن نزدیکی چهاردیواری دیگری بود که نگهبانی داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات کردم و او چیزی به من گفت که تا عمق وجودم را لرزاند.
او گفت که سگ در آن اوقاتی که بیرون شده بود، هر شب می آمده پشت در و تا صبح نگهبانی می داده و صبح پیش از این که کسی متوجه حضورش بشود، از آنجا می رفته. هرشب ...
من نتوانستم از سکوت آن بیابان چیزی بیاموزم؛ اما عشق و قدرشناسی آن سگ و بی کرانگی قلبش مرا در خود خرد کرد و فرو ریخت. او همیشه از استادان من خواهد بود.
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟
تو چقدر ساده ای! خوش خیال کاغذی
توی ازدواج ما تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکه ای زباله میشوی
پس برو و بی خیال باش...
عاشقی کجاست؟
تو فقط دستمال باش!
***
دستمال کاغذی دلش شکست
گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خون درد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
او، ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل دیگران نشد
رفت اگر چه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت
چونکه در میان قلب خود
دانه های اشک داشت...
مقاله ي انتقادي محسن رضايي، به نقل از سايت تابناك:
نزدیک صد سال است، هر گاه سخن از اقتصاد و وضعیت زندگی مردم به میان میآید، نگاهها به سوی دولت و آن هم سدسازی و اتوبانسازی و راهآهن و یا ساخت دانشگاه میرود و بنا بر آن، در همین مدت، هزاران پروژه بزرگ و دهها هزار پروژه کوچک و متوسط به دست دولتها اجرا شده است، به گونهای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حجم و آمار این پروژهها با ارقام نجومی روبهرو شد؛ ما این موضوع را در اقتصاد «رشد اقتصادی» میگوییم. شاخص رشد اقتصادی، رشد درآمد ملی بین 5 تا 7 درصد است.
* اما چرا در همین صد ساله، فقر و بیکاری در ایران ریشهکن نشده و سلامت و استانداردهای زندگی به بهبودی مناسبی نرسیده است؟
در پنجاه سال اخیر، رشد اقتصادی ایران، تقریبا نزدیک 5 درصد بوده، ولی همیشه بخش گستردهای از مردم ما از زندگی خود ناراضی بوده و در این باره، البته شنیدهام، كسي گفته است: اگر من رئیس جمهور بشوم، اتوبانی بین تهران و شمال میکشم تا بتوان کمتر از یک ساعت، از تهران به آنجا رفت. در حالی که اگر رضاشاه امروز بود، میگفت، آن موقع که من راهآهن سراسری را کشیدم و از تونلهای زاگرس و البرز عبور دادم، فنآوری و دستگاههای راهسازی هشتاد سال پیش بود. امروزه اگر بودم، البرز را از ده نقطه سوراخ میکردم که در آن مسابقه اسبدوانی هم میدادم....
در سالن غذاخوري دانشكده داشتم نهار میخوردم كه پيرمرد نظافتچی در حالي كه سینیهای غذا را جمع میکرد كنارم آمد و گفت: «ببخشيد مهندس سوالي داشتم!» گفتم : «بفرماييد پدر جان!» پيرمرد سینیها را روي ميز گذاشت و شروع به صحبت كرد: «میخواستم بدونم اين انرژي هستهای كه ميگن حق مسلم ماست و بر سرش دعوا و جنجال راه انداختهاند به چه دردي ميخوره؟» گفتم : «چطور مگه؟ خب يك جور فن آوري پيشرفته است ديگه!!» پيرمرد جواب داد: «آخه من كه بچه بودم دلم دوچرخه میخواست ولي خيلي گران بود و پدرم نمیتوانست برايم بخرد. تا اينكه شاه با كلي تبليغات و سر و صدا اولين کارخانهی ذوب آهن را در ايران افتتاح كرد. من در عالم بچگي خيلي خوشحال شدم، فكر میکردم چون دوچرخه از آهن ساخته شده با افتتاح ذوب آهن، دوچرخه هم ارزان خواهد شد و پدرم خواهد توانست آنرا برايم بخرد. اما دوچرخه ارزان نشد و من هم نتوانستم صاحب دوچرخه شوم.» اندكي فكر كردم و گفتم: «پدر جان اين انرژي هستهای...
به : تو
تاريخ : امروز
موضوع : خودت
رفرنس نامه : زندگي
من خدا هستم امروز مي خواهم به تمامي مشكلات تو رسيدگي كنم به كمك تو هم نيازي ندارم پس روز خوبي داشته باشي
من دوستت دارم و بخاطر داشته باش وقتي شرايط بنحوي هستند كه تو نمي توني از پس مشكلاتت بربياي اصلا سعي نكن كه خودت پي راه حل باشي بلكه اونها را بعهده خداوند بگذار
زمانش كه برسد خودم رسيدگي مي كنم تمامي مشكلات حل مي شوند اما در زماني كه من تعيين مي كنم نه زماني كه تو مي خواهي
وقتي كه مشكلت رو پيش من مي فرستي ديگه دليلي براي نگراني نيست بجاي نگراني روي چيزهايي تمركز كن كه الان توي زندگيت داري شايد تصميم بگيري كه اين پيام رو براي يك دوست بفرستي متشكرم با اين كار شايد از طريق جديدي شرايط زندگي اونها رو لمس كني كه تا الان نمي دونستي
حالا امروز يك روز خوب خواهي داشت
خدا اكنون تلاش و دست و پا زدنت رو ديده و دستور مي ده كه ديگه تموم شه
بركت خدا داره به سمتت مي آد
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت .
وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست .
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد…
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست !!!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد .
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،
بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!!
ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است
تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد.
چه بسيارنبايدهايي كه بايدها را به زنجير كشيد و چه بسيار نخواستن هايي كه خواستن ها را نا اميد ساخت و چه بسيار نديدن هايي كه مناظر ديدني را از دست داد و چه فراوان نشنيدن هايي كه فرياد هاي عبرت اموزي را به سكوت نفهميدن ترجيح داد و چه بسيار حرام هايي كه حلال هاي پاك را به ستوه شرع درآورد و اما انسان موجودي است بين دو ابهام: به سجده افتد يا به سجده افكند
من بغض فرو خورده ی هزاران جوان بیکار ایرانی را فریاد خواهم کرد.
اصل 28 قانون اساسی ـ هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است ومخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند.
دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برایهمه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احرازمشاغل ایجاد نماید.
اصل 29 قانون اساسی ـ برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی،بیکاری، پیری، از کارافتادگی، بیسرپرستی، در راهماندگی، حوادثو سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکیبه صورت بیمه و غیره حقی است همگانی.