بحران اقتصادی غرب!
این روزها مهمترین خبری که از تلویزیون ما پخش میشود بحران اقتصادی در کشورهای غربی است. تقریباً روزی نیست که از تظاهرات، تحصن و یا اعتصاب و ورشکستگی در غرب خبری به میان نیاید. صدا و سیمای ما هر روز با آب و تاب به مشکلات مردم مظلوم اروپا و آمریکا میپردازد و چنان برایشان اشک تمساح میریزد که شنوندهی ایرانی تصور میکند یک فاجعهی انسانی مثل فاجعهی سومالی در غرب در حال وقوع است. راستش اولش من فکر میکردم این تبلیغات و سیاه نماییها از غرب در جهت مقابله به مثل رسانهای و پاسخی به شیطنت خبری غربیهاست و در واقع هیچ اتفاق خاصی در غرب نیفتاده است. اما وقتی از چند نفر از دوستان تازه از فرنگ برگشته در مورد اوضاع اروپا سوال کردم، پی بردم که اکثر خبرهای صدا و سیما از بحران اقتصادی غرب درست است و واقعاً مردم اروپا و آمریکا از اوضاع اقتصادی خود ناراضی هستند (البته با کمی چاشنی مبالغه).
ولی سوالی که اینجا پیش میآید این است که اگر واقعاً اوضاع آنها این قدر بحرانی ست، پس چرا آنها هیچ وقت به کشورهای باثباتی مثل کشور ما مهاجرت نمیکنند که حداقل از یارانهی نقدی یا سهام عدالتی برخوردار شوند؟ و چرا این سوال من برای شما این قدر خنده دار است؟ جواب این سوالات مضحک این است که در واقع مفهوم بحران اقتصادی در غرب و ایران متفاوت است. به عنوان مثال، رسیدن به نرخ بی کاری 10 درصدی برای آنها یک فاجعه و برای ما یک آرزوست و یا تورم 9 درصدی برای غربیها یک کابوس و برای مردم و مسئولین ما یک رویای شیرین است. خانوادههای غربی نگران اینترنت پرسرعت خویشند و خانوادههای ایرانی نگران فیش آب و برقشان... اما شاید یک نفر سوال کند که اگر واقعاً وضع ما هم مثل اروپاییها بحرانی ست پس چرا خبری در خیابانها نیست؟ چرا هیچکس تظاهرات یا تحصن نمیکند؟ واقعیت این است که ما سالهاست که در یک بحران اقتصادی نامحسوس زندگی کردهایم و دیگر به زندگی در شرایط بحرانی عادت نمودهایم. از نشانههای آن هم هجوم گاه و بیگاه مردم برای خرید سیم کارت و دلار و سکه است. متأسفانه ما مردم ایران حتی اگر اجازهی اعتراض هم داشته باشیم بیشتر ترجیح میدهیم عزت نفس نشان دهیم و صورتمان را با سیلی سرخ نگه داریم تا اینکه فقر و بی کاری و بیچارگیمان را فریاد کنیم. به خاطر همین بحران نامرئی است که آستانهی تحمل مردم ما در روابط اجتماعیشان این قدر پایین آمده است. مردمانی که ظاهراً آرام و مهربان به نظر میرسند با کوچکترین تنش بیرونی از کوره در میروند؛ کافی ست یک خراش به ماشینمان بیفتد تا خیابان را روی سرمان بگذاریم، کافی ست در استادیوم داور یک اشتباه کند تا تمام خانوادهاش را جلوی چشمش ظاهر کنیم، کافی ست کودکمان چند سوال اضافی بپرسد تا تمام مشکلات یک روز کاری روی سرش آوار کنیم...
قضیهی صدا و سیما و بحران اقتصادی غرب، داستان گفتگوی دو دیگ سیاه است؛ مهم نیست روی کدامشان سیاهتر است، مهم این است که هر دو دیگ سیاه هستند.
:: موضوعات مرتبط:
سياسي ,
,
:: برچسبها:
بحران ,
اقتصادي ,
غرب ,
ايران ,
تورم ,
بيكاري ,